روز نیمه شعبان
تو را به اندازه ی خودت،اندازه ی آن قلب پاکت دوست می دارم تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم،برای برفی که آب میشود دوست می دارم . ...
عروسی دایی جون
۱۸ و ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ روز عروسی دایی جون بود . چون وقت هیچ کاری رو نداشتیم صبح ساعت ۳:۳۰ با بابایی این عکس رو گرفتیم . اون روزا تا صبح ساعت ۷ شما بیدار می موندی و فقط گریه می کردی . ...
روز تولد دایی جون
١٥ فروردین روز تولد دایی جون شما هم بودی. ...
سال جدید
روز قبل از چهارشنبه سوری از بیمارستان مرخص شدی . لحظه تحویل سال ۱۳۹۲ ساعت ۱۴ و ۳۱ دقیقه و ۵۶ ثانیه روز چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ بود . مامان و بابا و معین باهم سال جدید و آغاز کردند . این عید با همه عیدها فرق داشت ما معین کوچولو رو داشتیم. ...
وقتی رفتی حموم
اولین عکس بعد اولین حموم روز چهارشنبه سوری ...
روز یازدهم زندگی
شنبه ۳ فروردین: زندایی گفته بود معین و بیارین دوباره آزمایش زردی بدین . بردیم بیمارستان بوعلی که زندایی اونجا بود . آزمایش گرفتن بعد از ۲ ساعت زنگ زد گفت دکتر میگه باید مجددا بستری بشه ، باز آماده شدیم رفتیم بیمارستان بابایی شیفت بود دایی جون ما رو برد . (اون روز دایی و زندایی خیلی برات زحمت کشیدن ). رگ پسر کوچولوم پیدا نمی شد خیلی اذیت شد وقتی داشتن رگشو میگرفتن که سرم بزنن نافش افتاد . یک شب موندیم بیمارستان بوعلی اونجا خیلی شلوغ بود آناجون تا صبح بالاسر معین بیدار موند . صبح رفتیم بیمارستان آرتا دکتر جبرائیلی اومده بود ، روز قبل دکتری اونجا نبود که بستری بشی. یکشنبه شب هم موندیم بیمارستان آرتا دوشنبه مرخص شدی خونه باباجون . ...
روز دوم زندگی
داشتیم از بیمارستان مرخص می شدیم . وزنت ۳کیلو و ۳۰۰ گرم بود ...
روز چهارم زندگی
وقتی به خاطر زردی بستری شدی آناجون خیلی زحمت کشید . شنبه ، یکشنبه و دوشنبه بیمارستان بودی ...